چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان میخندیم .
چه آسان لحظه ها را بکام هم تلخ میکنیم
و چه ارزان میفروشیم لذت با هم بودن را
چه زود دیر میشود و نمیدانیم که فردا می آید و شاید ما نباشیم .
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را در این وب بگذرانید لطفا نظر و دادن و شرکت در نظر سنجی فرا موش نشود. عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتونم آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
عشق
درباره همه چی
یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:, :: 12:43 :: نويسنده : هستی
دیروز رفته بودم کتاب فروشی که یکدفعه یه کتاب صورتی رنگ توجهمو جلب کرد. اسمش “عشق” بود. بازش کردم دیدم نوشته: بخش نخست: صداقت.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تو مثل اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر، مثل تقدیر، مثل قسمت، مثل الماسی که هیچکس، واسه اون نذاشته قیمت.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * سهم هر کسی که باشی خوش به حال روزگارش، آخه پاییز و زمستونش میشه رنگ بهارش.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ببین که چشم عاشق، داره ستاره میشماره * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * کبوترم، لانه ی من بام توست، کجا روم؟ مرغ دلم رام توست، پادشه کشور عشقم ولی، نگین انگشتری ام نام توست.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * میگن اگه میخوای تو عشقت شکست نخوری فقط یکی رو دوست داشته باش و بهش بگو تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر همون قدر که ستاره در آسمون هست ماه بود، باز هم آسمون بدون تو سیاه بود! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * عشق زائیده ی تنهایی است و تنهایی نیز زائیده ی عشق! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * با یه قامت شکسته، با نگاهی مات و خسته، سرشو برده تو شونش، یه نفر تنها نشسته، توی تنهاییش یه درده، جای پای قلبی سرده، گل سرخی بوده اما، دیگه پژمرده و زرده، فارغ از دیروز و فرداش، غرقه تو دریای درداش، حسرتش یه عشق نابه، که وفا کنه به عهداش.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * برای من که دلم چون غروب پاییز است، صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ما می رویم، عشق می ماند، پس عاشق باش تا بمانی.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * امروز با هم بودن را تجربه می کنیم و شاید فردا به یاد هم بودن را، پس امروز را بیا زیبا زندگی کنیم، به حرمت خاطرات فردا! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * میگن عاشقا عشقشون رو زیبا می بینن. این دفعه که دیدمت خیلی زیبا شده بودی. نمی دونم تو هر دفعه داری زیباتر میشی یا من عاشقتر؟! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * در زمین عشقی نیست که زمینت نزند، آسمان را دریاب! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم، دوست ندارم بمانم و فراموشت کنم.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تا نباشد این جدایی ها، کس نداند قدر یاران را، کویر خشک می داند، بهای قطره باران را.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * شبی پرسیدمش با بی قراری، به غیر از من کسی را دوست داری؟ دو چشمش اشک شد از شرمساری، میان گریه هایش گفت: آری!؟.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * بی تو در سینه ی من دل دیگه جایی نداره، زندگی بی گل روی تو صفایی نداره، از غم دوری تو ای گل یکدونه ی من، دردی افتاده به جونم که دوایی نداره.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خدا کند که بدانی چه قدر محتاج است، نگاه خسته ی من بر دعای چشمانت.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * هر وقت حس کردی فاصله ها ما را از هم دور کرده اند به یاد خاطره های با شکوهمان بیفت. باور کن فاصله ها هیچ وقت حریف خاطره ها نمی شوند.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مژه بر هم نزن ای دوست که بادم ببرد، چون سبک تر شده ام از پر کاهی ز غمت! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * بنویس با خط الماس، رو تن نازک شیشه، که بدون نور چشمات شب من سحر نمیشه.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را، میان ربنای سبز دستانت دعایم کن، که محتاج دعای جمله یارانم.. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * some love one * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * عشق یعنی همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن! زرد است كه لبريز حقايق شده است تلخ است كه با درد موافق شده است شاعر نشدي وگرنه مي فهميدي پاييزبهاري است كه عاشق شده است
•زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم
یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 16:21 :: نويسنده : هستی
دیشب خواب دیدم غریبه ای کودکی را زیر کرد رفتنت خواب پریشان منو تعبیر کرد فانون آخر نیوتون : زمین هیچ جاذبه ای نداره ، سیب ها به خاطر تو می افتند و تو تنها جاذبه زمینی
تا کی می خوای ردم کنی پیش همه بدم کنی می خوای که از عشق خودت رسوای عالمم کنی حالم خرابه داغونه بی مهریات فراوونه اگه نخوای منو دیگه نفس برام نمی مونه گریه هامو نمی بینی غصه هامو نمی دونی فریاد قلب دلمو از تو چشام نمی خونی فرقی برات نمی کنه که من بمونم یا برم حتی دلت نمی سوزه که پیش چشمات بمیرم اینقده دل شکسته ام از این زمونه خسته ام یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : هستی
کسی که باورت داره یک قدم جلوتر از کسی است که دوست داره پس بیشتر از این که دوست داشته باشم باورت دارم . تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کریم کسی یار کسی نیست کسی که می گه برات می میرم دروغ می گه کسی راست می گه که برات زندگی کنه
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 15:45 :: نويسنده : هستی
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان میخندیم . چه آسان لحظه ها را بکام هم تلخ میکنیم و چه ارزان میفروشیم لذت با هم بودن را چه زود دیر میشود و نمیدانیم که فردا می آید و شاید ما نباشیم . یاد اون روزا که شروع آشنائی بود ..شروع آشنائی همیشه جالبه ولی زود گذره ...
گفتمش : دل می خری ؟ برسید چند؟ گفتمش : دل مال تو، تنها بخند ! خنده کرد و دل زدستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای بایش روی دل جا مانده بود ...... اما همیشه هر شروعی پابانی هم داره .. پایان تلخی که هر روزش بد تر از مرگه ولی با گذشت زمان اون تلخی هم برات طعم شیرینی داره ،
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ويرانه خويش بخدا می برم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويش می برم، تا كه در آن نقطه دور شستشويش دهم از رنگ گناه شستشويش دهم از لكه عشق زينهمه خواهش بيجا و تباه همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه تجربه و خاطره و گذر عمر وقتی به گذر عمرم نگاه میکنم می بینم که ..... کاش هنوز 15 سالم بود تا اشتباهاتم رو تکرار نمی کردم ولی اینم می دونم 5-6 ساله دیگه هم به میگم کاش 25 سالم بود تا اشتبا...... سالهاس که سنگینی گذر ثانیه ها روی دوشم حس میکنم وقتی به خودم فکر میکنم می بینم این ترانه ابی چقدر باهام صادقه
مثله پروانه ای در مشت
چه آسون میشه ما رو کشت
اما خیلی وقته تصمیم گرفتم که به راحتی کشته نشم .
به خاطره همین دیگه بوم خاطراتم رو روبروی نقاش نمی ذارم تا به آرامی آغاز به مردنم کنم .
جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, :: 12:44 :: نويسنده : هستی
صفحه قبل 1 صفحه بعد |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |